داداش دوستم رفته مسافرت ماشینشو یه هفته داده دست دوستم باشه اونوقت داداشِ منم وقتی میره بیرون شلوارَکِشو قایم میکنه نکنه من بپوشمش ! از داداش هم شانس نیاوردیم …
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
بابام دو هفته س تا میرم پای کامپیوتر میاد بغلم میشینه دستمو می گیره چُرت می زنه ؟ دیشب بهش میگم این کارا واسه چیه ؟؟؟ میگه تلوزیون گفته فرزندان خود را در دنیای مجازی تنها رها نکنید !
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
یه روز دوست داداشم زنگ زد خونمون مامانم گوشیو برداشت ، یارو گفت : آقا حامد هستن ؟ مامانم گفت : نخیر ، دستشویی تشریف دارن !!! یه همچین مامانی دارم من ؛ پسرشو تحویل میگیره در حد لالیگا !
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
یه بار زنگ درو زدن منم رفتم جلوی در گفتم بفرمایید ! طرف گفت با داداشتون کار دارم … منم گفتم یه لحظه گوشی ! اصن یه وضی بخدا ! الان پدر و مادرم دارن دنبال بچه واقعیشون میگردن …
داداشم زد شیشه ادکلونو شیکوند ، با عجله میگه زود باش چند تا لباس بیار بکشیم روش حیفه ! تو کف مدیریت بحرانشم …
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
داشتیم فیلم هندی میدیدیم سلمان خان با یه کلاش یه گردان زرهی رو نابود کرد ! گفتم بابا اینا خالی بندیه !!! بابام برگشت گفت خالی بندی اینه که راننده سیگار میکشه ولی تو بوی سیگار میدی ! هیچی دیگه ضایع شدم و همه رو به دیدن ادامه فیلم دعوت کردم …
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
دیروز دراز کشیده بودم داشتم چنتا تمرین حل میکردم … بابام اومده منو دیده محکم گرفته منو که نتونم تکون بخورم بعد بلند بلند میگه : خانوم پاشو بیا اون دوربین عکاسی رو هم بیار یه صحنه ی نادر پیش اومده ! مامانم دوربینو آورده بابام یه عکس ازم گرفته میگه این صحنه هر صدسال یه بار پیش میاد!!! اگه این عکسو بذارم اینترنت معروف ترین آدم دنیا میشم … آیا من سر راهیم ؟؟؟ آیا فک و فامیله داریم ؟؟؟ آیا این داستان واقعی است ؟؟؟
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
دیشب مهمون داشتیم خواهر کوچیکم داشت چایی تعارف میکرد ، به زن عموی بابام که رسید به خواهرم گفت : الهی پیر شی ؛ آبجیه منم که معنیه این حرفو نمیفهمید گفت الهی خودت بمیری … تا نیم ساعتم رفت تو اتاقش گریه کرد !
دوستم وکیله یه روز رفته دادگاه واسه کار اداری ، سر و کارش افتاده به یه مرد جدی و بداخلاق ! یارو گفته مثل اینکه تا به حال منو ندیدید؟ دوستم هول کرده گفته خیر ، زیارت نداشتیم سعادت کنیم شمارو !
ﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ ۲ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ؟ ﮔﻔﺖ: اگه واست ﭘﯿﺘﺰﺍ میگرفتم ﮔﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺑﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ! به دوتا پرورشگاه سر زدم هردوتاشون گفتن قیافت خیلی آشناس ! . . . یکی از معضلات بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتون که اشکاشون به دو طرف پرت میشد گریه کنم ! . . . پسره نوشته بود : جــای خــالی تــــورو اِنقـد بـــا چـشام آب میدم تا بـــــازکـنــارم ســبز بشــی..! فکر کنم مخاطبش یونجه بوده!
. . . پر سودترین معامله ای که ما دهه شصتیها انجام دادیم تعویض نون خشکه با جوجه رنگی بود . . . بالاخره یه روز زنگ میزنم چین ، اون یارو که گوشی رو برداشت گفت 你好 من میگم 陰莖 ! گوشی رو قطع میکنم . بفهمه دنیا دست کیه ما خر نیستیم که این جنس های بنجلشو بندازه بهمون ! بعععله من یه همچین آدم وطن پرستی هستم